شهادت حضرت حمزه در جنگ اُحُد

در آن روز اسدالله حضرت حمزه -‎ سیّد الشهدا زمان خود -‎ به دست «وحشى» شهید گشت و این وحشى همان است که بعد از این واقعه از ترس حضرت رسول صلى الله علیه و آله به سختى زندگى مى‌کرد و در آخر کار خود را پوشیده به خدمت آن حضرت رسانید و ناگاه بر سر آن جناب ایستاد و کلمه شهادت بگفت و این آیت مبارک در حقّ او نازل شد:« وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّٰهِ إِمّٰا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمّٰا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ» وحشى از حضرت رسول صلى الله علیه و آله پنهان مى‌زیست به جهت آنکه نگاه رسول صلى الله علیه و آله به صورت او نیفتد و شهادت حمزه را یاد نکند تا در ایام خلافت ابى بکر که به جنگ مُسَیلمۀ کذّاب رفت و هم حربه بر او برانید و او را بکشت. مسلمانان از قتل مسیلمه نیک شاد شدند چندان که در شهادت حمزه حزین بودند و وحشى همى‌گفت: بهترینِ خلق را من کشتم و بدترین خلق نیز به دست من تباه شد. بعد از شهادت حمزه، هند مادر معاویه از بغض و عدواتى که با حمزه داشت جگر حمزه را طلبید و در دهان گذاشت، در دهانش به قدرت خدا سخت شد و از دهان بیفکند. از این جهت او را «آکله الأکباد» گفتند. پس به بالین حمزه آمد و گوش و بینى و اعضاى آن جناب را مُثله کرد و ابن الزبعرى در مفاخرت قریش و فتح ایشان اشعارى بگفت که یزید به بعضى از آنها تمثّل جست در آن هنگام که سر مبارک امام حسین علیه السلام را در مجلس او آوردند. و قتل حمزه در رسول خدا صلى الله علیه و آله سخت تأثیر کرد و چون از جنگ‌گاه به مدینه تشریف آورد -‎ و این هنگام که کمتر خانه‌اى بود که از آن بانگ گریه و سوگوارى بلند نباشد از جهت عزاى شهیدان خود، جز از خانه حمزه -‎ لهذا رسول خدا صلى الله علیه و آله اشک در چشمانش گردید و فرمود: «لٰکِن حَمزه لا بَواکیَ لَه»؛ حمزه در این روز گریه کن ندارد. انصار، چون این شنیدند، به خانه‌هاى خود شدند و زن‌ها را گفتند که بر کشتگان خویش گریه نکنید. اوّل به خانه حمزه شوید و بر او بگریید، آنگاه بر کشتگان خود نوحه نمایید؛ ایشان چنین کردند. پیغمبر را خوش آمد و دعا کرد در حقّ ایشان و این قاعده در میان زنان مدینه ماند که در هر مصیبتى که روى بکند اوّل لختى بر حمزه بگریند، آنگاه بر مصیبت خود. حمزه را با خواهرزاده‌اش عبدالله بن جَحْش در یک قبر نهادند و از این گونه هر کس با کسى مألوف بود هر دو تن و سه تن را در یک لحد مى‌نهادند و ایشان را با همان جامه‌هاى خون آلود به خاک مى‌سپردند و قصه شکافتن قبور شهداى احد، در زمان معاویه، هنگامى که خواست چشمه آب از آنجا جارى کند، معروف است. شایسته است که مؤمنین در این روز محزون و غمگین باشند و بسیارى از لذایذ را ترک نمایند به جهت مصیبت و شکستگى خاطر پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله  و سلم … (وقایع الأیام، فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الأیام نویسنده: شیخ عباس قمی، مصحح: صادقی، محسن و مردی، عباسعلی ناشر: نور مطاف محل نشر: قم – ایران، صفحه ۱۲۵)

سال سوم هجرت و در این سال شد غزوۀ احد و شهادت حمزه در این سال است-‎‎مروج،و عمر حضرت أمیر المؤمنین در جنگ احد به بیست و نه سال نرسیده بود،و در این جنگ همه گریختند إلاّ چهارده نفر:نیمه از انصار،و نیمه از مهاجر،و دوازده نقر قتلى حضرت أمیر بود-‎‎کشف الغمه،حدیث«لا فتى إلاّ علی و لا سیف إلاّ ذو الفقار»در احد بود چنانکه عبد الحمید بن أبی الحدید در مجلّد دهم شرح نهج البلاغه نقل نموده.(وقایع السنین و الاعوام، یا، گزارشهای سالیانه از ابتدای خلقت تا سال ۱۱۹۵ هجری، نویسنده: حسینی خاتون آبادی، عبد الحسین مصحح: بهبودی، محمدباقر، مقدمه‌: شعرانی، ابوالحسن، مقدمه‌نویس: مرعشی، شهاب‌الدین، ناشر: کتابفروشی اسلامیه محل نشر: تهران ۱۳۵۲)

حمزه بن عبد المطلب

أسد الله و أسد رسوله و عمه. رضی الله عنه.ابن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی.و أمه هاله بنت أهیب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب بن مره. و کان یکنى أبا عماره. و کان له من الولد یعلى و کان یکنى به حمزه أبا یعلى. و عامر درج.و أمهما بنت المله بن مالک بن عباده بن حجر ابن فائد بن الحارث بن زید بن عبید بن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن عوف من الأنصار. من الأوس. و عماره بن حمزه. و قد کان یکنى به أیضا.و أمه خوله بنت قیس ابن قهد الأنصاریه من بنی ثعلبه بن غنم بن مالک بن النجار.و أمامه بنت حمزه و أمها سلمى بنت عمیس أخت أسماء بنت عمیس الخثعمیه. و أمامه التی اختصم فیها علی و جعفر و زید بن حارثه. و أراد کل واحد منهم أن تکون عنده فقضى بها رسول الله ص. لجعفر من أجل أن خالتها أسماء بنت عمیس کانت عنده. و زوجها رسول الله ص. سلمه بن أبی سلمه بن عبد الأسد المخزومی. و قال:، هل جزیت سلمه، فهلک قبل أن یجمعها إلیه. و قد کان لیعلى بن حمزه أولاد. عماره و الفضل و الزبیر و عقیل و محمد. درجوا فلم یبق لحمزه بن عبد المطلب ولد و لا عقب. قال:أخبرنا محمد بن عمر. قال:أخبرنا عبید الله بن عبد الرحمن بن موهب. قال:سمعت محمد بن کعب القرظی. قال:نال أبو جهل و عدی بن الحمراء و ابن الأصداء من النبی. ص.یوما و شتموه و آذوه.فبلغ ذلک حمزه بن عبد المطلب. فدخل المسجد مغضبا فضرب رأس أبی جهل بالقوس ضربه أوضحت فی رأسه. و أسلم حمزه فعز به رسول الله. ص.و المسلمون و ذلک بعد دخول رسول الله. ص. دار أرقم فی السنه السادسه من النبوه. قال:أخبرنا محمد بن عمر. قال:أخبرنا محمد بن صالح عن عمران بن مناح. قال:لما هاجر حمزه بن عبد المطلب إلى المدینه نزل على کلثوم بن الهدم. قال محمد بن صالح. و قال عاصم بن عمر بن قتاده: نزل على سعد بن خیثمه. قال:أخبرنا محمد بن عمر. قال:أخبرنا عبد الله بن محمد بن عمر قال:آخى رسول الله. ص.بین حمزه بن عبد المطلب و زید بن حارثه. و إلیه أوصى حمزه بن عبد المطلب یوم أحد حین حضر القتال. قال:أخبرنا محمد بن عمر. قال:حدثنی شعیب بن عباده عن یزید بن رومان قال: أول لواء عقده رسول الله. ص.حین قدم المدینه لحمزه بن عبد المطلب. بعثه سریه فی ثلاثین راکبا حتى بلغوا قریبا من سیف البحر. یعترض لعیر قریش و هی منحدره إلى مکه قد جاءت من الشام و فیها أبو جهل بن هشام فی ثلاثمائه راکب. فانصرف و لم یکن بینهم قتال. قال محمد بن عمر. و هو الخبر المجمع علیه عندنا. إن أول لواء عقده رسول الله. ص. لحمزه بن عبد المطلب. قال:أخبرنا محمد بن عمر. قال:حدثنی موسى بن محمد بن إبراهیم عن أبیه. قال: کان حمزه معلما یوم بدر بریشه نعامه. قال محمد بن عمر: و حمل حمزه لواء رسول الله. ص.فی غزوه بنی قینقاع و لم یکن الرایات یومئذ. و قتل. رحمه الله.یوم أحد على رأس اثنین و ثلاثین شهرا من الهجره و هو یومئذ ابن تسع و خمسین سنه. کان أسن من رسول الله. ص بأربع سنین و کان رجلا لیس بالطویل و لا بالقصیر. قتله وحشی بن حرب و شق بطنه.و أخذ کبده فجاء بها إلى هند بنت عتبه بن ربیعه. فمضغتها.ثم لفظتها.ثم جاءت فمثلت بحمزه. و جعلت من ذلک مسکتین و معضدین و خدمتین حتى قدمت بذلک و بکبده مکه و کفن حمزه فی برده. فجعلوا إذا خمروا بها رأسه بدت قدماه.و إذا خمروا بها رجلیه تنکشف عن وجهه.فقال رسول الله. ص.،غطوا وجهه،.و جعل على رجلیه الحرمل . قال:أخبرنا وکیع بن الجراح. قال:أخبرنا هشام بن عروه عن أبیه أن حمزه بن عبد المطلب کفن فی ثوب. قال:أخبرنا محمد بن عمر. حدثنی عمر بن عثمان الجحشی عن آبائه.قالوا: دفن حمزه بن عبد المطلب و عبد الله بن جحش فی قبر واحد. و حمزه خال عبد الله بن جحش. قال:قال محمد بن عمر: و نزل فی قبر حمزه أبو بکر و عمر و علی و الزبیر. و رسول الله. ص.جالس على حفرته.و قال رسول الله. ص:، رأیت الملائکه تغسل حمزه لأنه کان جنبا ذلک الیوم،. و کان حمزه أول من صلى رسول الله علیه ذلک الیوم من الشهداء. و کبر علیه أربعا. ثم جمع إلیه الشهداء فکلما أتی بشهید وضع إلى جنب حمزه فصلى علیه و على الشهید.حتى صلى علیه سبعین مره . و سمع رسول الله. ص.البکاء فی بنی عبد الأشهل على قتلاهم.فقال رسول الله. ص:،لکن حمزه لا بواکی له،.فسمع ذلک سعد بن معاذ فرجع إلى نساء بنی عبد الأشهل فساقهن إلى باب رسول الله.ص.فبکین على حمزه. فسمع ذلک رسول الله. ص.فدعا لهن و ردهن.فلم تبک امرأه من الأنصار بعد ذلک إلى الیوم على میت إلا بدأت بالبکاء على حمزه ثم بکت على میتها . قال:أخبرنا شهاب بن عباد العبدی. قال:أخبرنا عبد الجبار بن ورد عن الزبیر عن جابر بن عبد الله. قال:لما أراد معاویه أن یجری عینه التی بأحد کتبوا إلیه:أنا لا نستطیع أن نجریها إلا على قبور الشهداء. قال فکتب: انبشوهم. قال: فرأیتهم یحملون على أعناق الرجال کأنهم قوم نیام.و أصابت المسحاه طرف رجل حمزه بن عبد المطلب فانبعثت دما. ( الطبقات الکبری، جلد:۳، صفحه ۵-۷ نویسنده: ابن سعد، محمد بن سعد، محقق: عطا، محمد عبدالقادر، ناشر: دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون محل نشر: بیروت – لبنان ۱۴۱۰ق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *